آدام اسمیت؛ پیامآور ایده «حداکثرسازی منافع ملی»
مبتنی بر نظریه عدالت مطلوبیتگرا
✅ آدام اسمیت نه تنها به عنوان پدر علم اقتصاد شناخته میشود؛ بلکه یکی از بانیان نظریه عدالت مطلوبیتگرا نیز محسوب میشود به طوری که رالز در مقدمه نظریهای در باب عدالت، وی را در کنار هیوم، بنتام و میل، مطلوبیتگرایان بزرگ نامیده و نقش آنان را در حیات اخلاقی و اجتماعی عصر جدید چنین برجسته میسازد: «طی بخش اعظم فلسفه اخلاقی مدرن، نظریه روشمند مسلط، شکلی از مطلوبیتگرایی بوده است. یک دلیل این امر آن است که این نظریه توسط رشتهای طولانی از نویسندگان برجستهای حمایت شده است که نظام فکری را بنا کردهاند که حقیقتاً از نظر قلمرو و خلوص چشمگیر است. ما گاهی اوقات فراموش میکنیم که مطلوبیتگرایان بزرگ، هیوم و آدام اسمیت، بنتام و میل، نظریهپردازان اجتماعی و اقتصاددانان درجه اولی بودند و آموزه اخلاقی که آنان طراحی کردند به نحوی صورتبندی شد که نیازهای علائق گستردهترشان را تامین کند و با یک طرح جامع سازگار باشد.».
✅ علاوه بر اینها، اسمیت از حامیان آزادی اقتصادی در مقابل انحصارطلبی سوداگران عصر خود نیز محسوب میشود. با وجود این آزادیخواهی، میتوان ادعا کرد که ترجیح آزادی بر انحصار، نزد حامیان نظریه عدالت مطلوبیتگرا و از جمله اسمیت، قلمرو محدودی دارد به طوری که میتوان گفت هم در سطح ملی و هم در سطح بینالمللی، در صورت بروز تعارض بین «منافع ملی» و «حقوق انسانی»، ترجیح نهایی آنان منافع ملی یا به بیان دقیقتر، «حداکثرسازی منافع ملی» خواهد بود. همچنین در مورد نظریهپردازان واقعگرایی یا نوواقعگرایی در سطح روابط بینالملل نیز که ترجیح یا ارزش نهایی خود را حداکثرسازی منافع ملی انتخاب کردهاند، میتوان گفت که نظریه اخلاقی مقبولشان همان نظریه عدالت مطلوبیتگراست.
✅ در اینجا و در دفاع از ادعای ترجیح منافع ملی بر حقوق انسانی از سوی حامیان نظریه عدالت مطلوبیتگرا، فقط به ذکر جملات پایانی کتاب ثروت ملل که بخشی از نتیجهگیری کتاب نیز محسوب میشود اکتفا میشود. لازم به ذکر است که سال ۱۷۷۶ هم سال انتشار ثروت ملل اسمیت است و هم سال استقلال ایالات متحده از امپراطوری بریتانیای کبیر. این جملات پایانی کتاب اسمیت نشان میدهند که چگونه وی، بیاعتنا به حقوق انسانی ساکنان مستعمرات انگلیس و از جمله آزادی سیاسی آنان برای تعیین سرنوشت خود، صرفاً با توسل به تحلیل هزینه-فایده منافع ملی بریتانیای کبیر، به حاکمان این امپراطوری، در مورد حفظ یا رهاسازی مستعمراتش رهنمود میدهد.
✅ «حاکمان بریتانیای کبیر، طی بیش از یک قرن گذشته، مردم را با این توهم سرگرم کردهاند که آنان مالک امپراطوری عظیمی در غرب اقیانوس اطلس هستند. اما این امپراطوری تاکنون فقط در وهم وجود داشته است. آن، تاکنون نه یک امپراطوری؛ بلکه نقشه یک امپراطوری؛ نه یک معدن طلا؛ بلکه نقشه یک معدن طلا بوده است؛ نقشهای که هزینه دارد، هزینه داشتن آن ادامه دارد و اگر به شیوهای دنبال شود که تاکنون بوده است، احتمالاً هزینه دارد، هزینه گزاف، بدون این که هیچ گونه سودی به بار آورد؛ چون نشان داده است که آثار انحصار تجارت مستعمره بر دوش گروه بزرگی از مردم است، زیان محض به جای سود. مسلماً اکنون زمان آن است که یا حاکمان ما باید این رویای طلایی را که خودشان به آن میدان دادهاند، شاید هم مردم؛ محقق کنند یا این که باید خود را بیدار کنند و تلاش کنند مردم را بیدار کنند. اگر این نقشه نمیتواند تکمیل شود، باید آن را رها کرد. اگر هر یک از مستعمرات امپراطوری بریتانیا نمیتواند وادار شود تا در حمایت از کل امپراطوری مشارکت کند، مسلماً زمان آن است که بریتانیای کبیر باید خودش را از هزینه دفاع از مستعمرات در زمان جنگ و حمایت از هرگونه تشکیلات کشوری و لشکری در زمان صلح رها سازد و تلاش کند تا دیدگاهها و طرحهای آیندهاش را با میانمایگی واقعی شرایطش سازگار سازد.».
@edalateRawls