آموزش ما از بنیاد بیمار است
دوشنبه / ۱۷ آبان ۱۳۹۵ / ۱۲:۱۰ دستهبندی: آموزش و پرورش کد خبر: ۹۵۰۸۱۷۱۱۸۲۵ خبرنگار : ۷۱۲۴۴؛ ايسنا
عنوان اصلی: خواب سنگین را پایانی نیست
استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران در یادداشتی با عنوان «خواب سنگین را پایانی نیست! روا مباد گلی بخشکد، همتی باید» آورده است: بپذیریم یا نپذیریم آموزش ما از بنیاد بیمار است، از خاستگاه که کودکستان و مدرسه ابتدایی است تا مجموعه دانشگاهی و چنین است که وضعیت کشور از نقطه نظر توسعه یافتگی حال و روز خوشی ندارد و پیداست اگر امروز برای اصلاح اساسیاش دست به کار نشویم، فردا بسیار دیر است، به ویژه که شروع واقعی امروز در چند دهه بعد به بار مینشیند.
به گزارش ایسنا، دکتر محمدرضا نوری دلویی، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و موسس پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و زیست فناوری در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است: « چنانچه برخی صاحبنظران مسوول و شماری از اصحاب رسانه متعهد و دردشناس نیز تاکید دارند، آموزش و پرورش، نونهالان ما را که در سن ۷ سالگی و در قله دوران کودکی که کودک فوقالعاده نیازمند تفریح، بازی، دوستیابی در میان گروه همسالان، کنجکاوی، پرسش، کشف و… است تحویل میگیرد؛ اما خروجی آموزش و پرورش چیست؟
بپذیریم یا نپذیریم آموزش ما از بنیاد بیمار است، از خاستگاه که کودکستان و مدرسه ابتدایی است تا مجموعه دانشگاهی و چنین است که وضعیت کشور از نقطه نظر توسعه یافتگی حال و روز خوشی ندارد و پیداست اگر امروز برای اصلاح اساسیاش دست به کار نشویم، فردا بسیار دیر است، به ویژه که شروع واقعی امروز در چند دهه بعد به بار مینشیند.
دانشآموز بخشی از بهترین سالهای عمر خود را صرف خواندن و حفظ کردن مطالبی میکند که در زندگیاش و سرنوشت جامعه تاثیر مثبت معنیداری ندارد. استعداد و علایق شخصیاش کشف نشده و شکوفا نمیشود. مهارتهای زندگی را نمیآموزد. روحیه کنجکاوی، پرسشگری و خلاقیتش نابود میشود. آنچه که هست، عموما منولوگ است و دانشآموز معمولا شنونده، افسرده و منفعل است.
سیستم بیماری که دانشآموز کودک باید در فضای اغلب نامناسب ساعتها ساکت بنشیند، بشنود، حفظ کند و به پرسشهای ناسودمند پاسخ دهد؛ پویایی، علاقه، کنجکاوی و بالندگی را در او میخشکاند و بر ظرفیتهای یادگیری، تفکر ارتباطی، تعامل و همدلی، پاسخگویی همراه با روحیه جستوجوگری کودک از بنیان آسیبهای جدی وار دمیکند. در این میان وضعیت مدارس مناطق محروم و غیر برخوردار اسفناکتر است و افزون بر کاستیهای چشمگیر آموزشی، ناایمنی و فقدان سیستم گرمایشی استاندارد و سوءتغذیه، سلامت جسمی و روانی دانشآموز را به شدت تهدید میکند.
در فضایی نامناسب که تفاوتهای فردی نادیده گرفته شود و صرف نمرههای بالاتر با دانش سودمند روزآمد و نیز اخذ مدرک، با توانایی اشتباه گرفته میشود؛ در فضایی که پس از خروج روزانه از مدرسه باید در اندیشه تکلیف شب نیز بود؛ چشمههای رشد و شکوفایی خشک شده و آموزش و پرورش به شدت ناکارآمد میگردد و در نتیجه، جامعهای که کودکان و دانشآموزان توانمند نداشته باشد نمیتواند رشد یافته و توسعه یابد.
باید برای دوران جنینی، نوزادی، کودکی، خردسالی و همه مقاطع بعدی فرزندانمان برنامههای علمی، تربیتی، پرورشی و آموزشی واقعا روزآمد، سودمند و هدفدار داشته باشیم. تحول همه جانبه نظام آموزشی مدارس و دانشگاهها،یک انتخاب نیست یک ضرورت و الزام اجتنابناپذیر برای بقاست. در غیراینصورت، همه آینده کشور تباه خواهد شد. این واجب راهبردی، هرگز شوخیبردار نیست.
از یاد نبریم که پژوهشهای گسترده به روشنی آفتاب و با انبوهی از دلایل و مستندات محکم گواهی میدهد که بخش عمده شخصیت انسان در سالهای نخست زندگیاش شکل میگیرد؛ اما و با تاسف عمیق، ما در سدهها و به ویژه دهههای اخیر از این مهم فوقالعاده راهبردی و سرنوشتساز غافل شدهایم و به تعبیری درست به بیراه رفتهایم که خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج!
کوتاه سخن، مسوولان کشور نه تنها برای ۶ سال نخست زندگی کودکان برنامهای ندارند که برنامههای آموزشی به شدت نادرست و ناکارآمد در دوران تحصیل در مدرسه و دانشگاه نیز فرزندان عزیز ملت را در انبوهی از مشکلات ریز و درشت گرفتار میکند و بهترین دوران زندگیاش را میسوزاند.
با تاسف عمیق باید گفت که نهاد خانواده که کلیدیترین کانون تربیت، پرورش و آموزش است نیز در مجموع فراموش شده و دچار بحران است و هیچ برنامه و ساختار کارآمد برای آموزش آنان نیز وجود ندارد. برای نمونه، فرهنگ گفتوگو در میان خانوادههای ایرانی به شدت تضعیف گردیده است و براساس تازهترین پژوهشها، در خلال ۹ سال گذشته به کمتر از نصف یعنی حدود ۱۵ دقیقه در روز کاهش یافته است. همکاران، همسالان، تلویزیون، تلفنهای همراه و به ویژه اینترنت، شبکههای اجتماعی، نرمافزارها و اپلیکیشنهای ارتباطی، فرصت گفتوگو را که در استحکام خانواده نقش محوری دارد از آنها گرفته است و اعتماد میان اعضای خانواده را نیز به نحو معنیداری کاهش داده است.
این موضوع بسیار رنجآور حتی نوعی طلاق عاطفی را در خانوادههای پررنگ کرده و کیان خانواده را مورد تهدید جدی قرار داده است. برای نمونه و براساس تازهترین گزارشها، ایرانیها در میانگین ۵ تا ۹ ساعت در روز در شبکههای اجتماعی حضور دارند در حالی که میانگین این حضور در جهان ۳۲ دقیقه است؛ در واقع شبکههای اجتماعی منبع عمده اخبار و خوراک خبری بویژه جوانها هستند به نحوی که در نظرسنجی تازه موسسه رویترز حدود ۴۴ درصد آنها از فیسبوک استفاده میکنند و دیگر شبکهها مشتمل بر یوتیوب، توییتر، واتسآپ، گوگل پلاس و اینستاگرام به ترتیب در ردههای بعدی قرار دارند. در این شبکهها افزون بر کشف اخبار، حدود یک چهارم کاربران خبرها را نیز به اشتراک میگذارند. شایان تاکید است براساس بزرگترین پژوهش تازه این موسسه (رویترز) دانشگاه آکسفورد، ۵۱ درصد کاربران همه هفته از رسانههای اجتماعی به مثابه منبع خبر استفاده میکنند.
تب مدرکگرایی نیز گریبان جامعه را گرفته است و بلای جان نظام آموزشی ما شده است. در واقع، از زمانی که پای در مدرسه میگذاریم و آنگاه که از دانشگاه خارج میشویم، پیوسته سرگرم مسابقهای هستیم که به یک مدرک ختم میشود! میتوان حدس زد که اگر این کاغذ را از ما بگیرند، چه میکنیم یا چه میشود؟ تست میزنیم، به دکان و مغازههای کلاس کنکور میرویم، کنکور میدهیم،امتحان داده و نمره میگیریم تا هرجورشده «کاغذ» را بگیریم. خلاصه کنیم: با صرف هزینههای مادی قابل توجه از کیسه مردم و یا خودمان، مدرک را اخذ میکنیم. دیگر مهم نیست که در فهم عمیق مطالب و پرورش درست برای رفع نیازهای کشور، رشد خلاقیتها و حرکت برای شکستن مرزهای دانش موفق نباشیم.
این بازی دل آزار، حرکت بر ضد آموزشی اصیل و پویاست. برضد کارایی، کارآمدی، مهارت و کارآفرینی، توسعه و پیشرفت است و چنین است که اساسا هیچ انطباق معنیداری میان محیطهای کاری ما و جامعه و نیازهایش وجود ندارد و همه زندگی آینده مدرک گرفتگان و آینده کشور به بوته فراموشی سپرده شده است.
ساز و کار حاکم بر دانشگاه و نگاه اهالی سیاست و دولتمردان به آن نیز سرنوشتی جز رکورد جریان دانش، کارهای پژوهشی سطحی برای چاپ مقاله غیرسودمند، عدم خلاقیت و نوآوری در پی ندارد. علمی که در دانشگاههای ما رایج است به ثروت، قدرت و اقتدار ملی نمیانجامد.
انصافا در (نظام) آموزشی ناکارآمد کشور، از دوران کودکی و آموزش ابتدایی گرفته تا خروجی دانشگاهها چه بر سر فرزندان خود که نمیآوریم و با برنامههای نادرست مدرسه و نظم پادگانی و بستهاش پارههای تنمان را به اسارت میگیریم. بسیار تلخ و غمانگیز است که به تعبیری مناسب، ما، با آنان بسان سربازانی کوچک رفتار میکنیم و با برنامههای نادرست، نیازهای ذاتی کودک و نوجوان و به ویژه تفریح، بازی، خنده و نشاط هدفمند، دوستیابی در میان گروههای همسالان، کنجکاوی، پرسشگری، یادگیری، تعامل، کمک به هم نوع و رقابت سالم و… همه و همه را قربانی میکنیم.
با کتابخوانی و حفظ آنکه در نقد محتوایش نیز سخن بسیار است به دانشآموز که باید همه را خوانده و امتحان پس بدهد، مشق و تکلیف شب و پیک نوروزی و بسیاری از برنامههای کسل کننده و خلاقیت کش به قولی، شاهد «قتل کودکی» در نظام آموزشی خود هستیم.
بی آنکه عموما قصد سویی داشته باشیم، بیتامل و از سر غفلت و عدم بهرهگیری همه جانبه از عقلانیت، خردورزی، شایسته سالاری واقعی و اقدام و عمل مناسب در راستای مقتضیات زمانه، چنان میکنیم که کودکان، نوجوانان و جوانان ما: کودکی، نوجوانی و جوانی نمیکنند! در عمل این دولتمردان و همه ما هستیم که این حقوق طبیعی فرزندان و جوانان عزیز خود را نیز از آنان میگیریم.
به راستی، خواب سنگین را پایانی نیست، روا مباد گلی بخشکد. کی میخواهیم بپذیریم که راه مرسوم و جاری (نظام) آموزشی ما، به ترکستان میرود و چه وقت میخواهیم با همتی ملی و عالی، آن را از اساس متحول کنیم؟ تا کشور عزیز و آینده نورچشمانمان تباه نشود. این بحث، البته که در همه سطوح و مقاطعاش پردامنه و سرشار از چالش واجد اهمیت حیاتی است و چنین است که بر حسب وظیفه؛ اشاراتی بر آن شد و باز هم خواهد شد. البته وظیفه خود میدانم که از همه عزیزانی که با درک مسوولیت خطیر انسانی خود که به این مهم حیاتی نیز پرداختاند، سپاسگزاری میکنم.
نظام آموزشی بیمار طبیعتا توان تربیت نیروهای مولد و کارآمد برای کشور را هیچگاه نداشته است. هیچگاه واقعا نیاموختهایم که بذر توسعه و پیشرفت واقعی پیش از ۷ سالگی در ذهن کودکان کاشته شده و با مراقبت و باغبانی عالمانه و همه جانبه، در ادامه آن به رشد و بالندگی و ثمردهی میانجامد که به تعبیر آقای دکتر رنانی، اقتصاددان، ما تا وقتی به توسعه کودکی پای نگذاریم، در کودکی توسعه فرو میمانیم!
ما میتوانیم برای سالها و تا قیامت؛ هم حرف قشنگ بزنیم و هم خوب، حرف بزنیم! اما تا در قامت ارادههای ملی و فرا قوهای، یکپارچه، هماهنگ و همافزا اقدام و عمل درست نکنیم و از جمله زیرساختهای توسعه و پیشرفت هدفمند را مهیا نکنیم، راه به جایی نخواهیم برد».