دشواری تصمیمها
دکتر مرتضی ایمانیراد
در ابتدا بهتر است این فرض را بپذیریم در جامعهای که از بالاترین سطح اجرایی تا مدیران میانی، همه یک صدا طوری صحبت میکنند که کسانی از کرات دیگر آمدهاند و جامعه را مدیریت میکنند و خود را محق میدانند همانند یک ناراضی از شرایط موجود، همه را به باد انتقاد بگیرند، این حق مردم است که آنها هم ناراضی باشند. وقتی در یک جامعه، وزیران بیشتر نقد میکنند تا راهحل ارائه دهند، معلوم است که باید برای مردم هم این حق را قائل باشیم که ناراضی باشند؛ مردمی که امکانات سیاستگذاران را ندارند و مساله اصلی زندگی آنان نیازهای اولیه است. این نیازها برای گروهی مکان و غذا، برای گروهی دیگر بهداشت و آموزش و برای بخش دیگری از جامعه اشتغال است.
بنابراین فرض ما این است که این جامعه چون درگیر چالشهای جدی در اقتصاد است، نمیتوان از مردم انتظار داشت از این چالشها راضی باشند و سیاستگذاران را به خاطر زحماتی که متقبل میشوند تشویق کنند. چراکه این نارضایتی حتی به سیاستگذاران هم رسیده است. تنها تفاوت سیاستگذاران با مردم این است که موضوع نارضایتی برای سیاستگذاران مجهول و برای مردم بسیار مشخص، شفاف و معلوم است.
در یکی از دانشگاههای آمریکا پژوهشی انجام شده است که در این پژوهش از کسانی که با اراده خود کارشان را ترک کرده بودند سوال شده بود دلیل عمده ترک کارتان چه بوده است. بیش از ۶۵ درصد آنها پاسخ دادند که فهمیده، شنیده و دیده نمیشدند و به همین دلیل کارشان را ترک کردهاند. در سطح جامعه مردم نمیتوانند جامعه را ترک کنند (به جز آنهایی که مهاجرت میکنند، چون مهاجرت خود نوعی اعتراض است) و در نتیجه به صف ناراضیان میپیوندند.وقتی این صف برچسب هم میخورد، شکاف بین مردم با دولت بیشتر میشود.
وقتی ناآرامی بیشتر میشود و وقتی منطقه جغرافیایی گستردهتری را میپوشاند، تصور بیثباتی را در جامعه گسترش میدهد. عاملان اقتصادی دیگر دورنما را نمیبینند، یعنی نمیخواهند ببینند. چون اینگونه تفسیر میکنند که از دیدن دورنما چیزی دستگیر آنها نمیشود. همین جاست که در این مواقع بخش مهمی از فعالیتهایی که به ثبات بلندمدت جامعه گره میخورد فایده اقتصادی کمتری پیدا میکند و کوتاهمدت مطلوبیت بیشتری پیدا خواهد کرد تا بلندمدت. وقتی فعالیتهای بلندمدت کمارزشتر میشود، هر آنچه تحققش به فعالیتهای بلندمدت وابسته است، دچار مشکل میشود، از جمله توسعه و رشد بلندمدت و پایدار. در عوض جامعه تفکر کوتاهمدت پیدا میکند و تلاش خواهد کرد سود خود را در کوتاهمدت جمع کند. به همین دلیل تقاضا برای سرمایهگذاریهای کوتاهمدت (که به آن سوداگری یا سفتهبازی میگویند) بیشتر میشود.طلا و دلار، تا حدودی بورس اوراق بهادار و در انتها مسکن مورد توجه جدی مردم قرار میگیرد.
این پدیده حساسیت قیمتها را بیشتر میکند و کنترل بانک مرکزی را برای حفظ ثبات اجتنابناپذیر خواهد کرد.طبیعی است که کنترل و تمرکززدایی آزادی عمل فعالان اقتصادی و مردم را میگیرد. تا موقعی که این آزادی عمل محدودتر میشود، نوآوری و در کل تحول دچار ایستایی و سستی میشود.
از طرف کل دولت هم مساله را نگاه کنیم، مسائل مرتبط با سیاستگذاری، تغییرات، جراحیها همه دارای ریسک بالای سیاسی خواهند شد. تغییرات قیمتها و به تعبیری اصلاح آنها همراه با ریسک خواهد شد و حاکمیت به سختی تن به این تغییرات میدهد. حفظ وضع موجود از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد.کاهش یارانه، اصلاح انحرافات قیمتی، توسعه صادرات و… همه و همه از فیلتر بقا عبور میکند.این سیاستهای معطوف به بقا جهتگیری سیاستها را به سمت راضی کردن مردم در کوتاهمدت سوق میدهد.اگر دولت در این دام بیفتد خروج از آن برای مجموعه حاکمیتی بسیار سخت خواهد بود.
برای کنترل ناآرامیها اولین اقدام سادهای که حکومت انجام میدهد قطع ارتباط اینترنتی است. باید توجه کرد که اکنون اتصال به شبکه اینترنت از ایمیل چک کردن و استفادههای متعارف فراتر رفته است و بسیاری از کسبوکارها، روی وب ساماندهی شدهاند. همانطور که استفاده ناصواب چند نفر از خودرو دلیلی برای متوقف کردن تردد دیگران نمیشود، استفاده درست یا غلط از شبکه اینترنت، نمیتواند دلیلی بر قطع این شبکه برای بسیاری از کسبوکارها شود. هر ساعت از قطع شبکه اینترنت یا کند کردن آن برای اقتصاد ملی موجب افزایش هزینههای ملی خواهد بود. مجموعه بحثهای انجامشده در مجموع میتواند برای اقتصاد ایران و عاملان آن زیانبار باشد. این همان است که ناآرامیها به خاطرش ایجاد شد. منبع:
مجمع فعالان اقتصادی??????????????????@EmadibaygiGleam