موفقیت در دنیای ناعادلانه!
مجتبی عمادی

?تیم ورزشی الف با بودجه سالانه ۴۴ میلیون دلار را در نظر بگیرید که قرار است به مصاف تیم هایی در لیگ مربوطه برود که بودجه ای تا ۵ برابر تیم الف دارند. آیا می توان امید داشت که در چنین مصاف نابرابری، تیم الف شانسی برای برنده شدن داشته باشد؟
?در مدل فکری قرن نوزدهمی، راه حل تیم ورزشی الف آن است که کمیته استعدادیابی خود را که متشکل از بازیکنان و مربیان بازنشسته است مامور کند تا براساس سلیقه خود که مبتنی بر تجربه بازیگری/مربیگری است، بازیکنانی را برای تیم انتخاب کنند که با در نظر گرفتن بودجه تیم، بهترین عملکرد را داشته باشند. کمیته کار خود را انجام می دهد و تیم در پایان فصل در میانه لیست تیم های لیگ برتر باقی می ماند. قبل از آغاز فصل جدید، بازیکنان شاخص تیم الف که توسط کمیته های استعدادیابی تیم های دیگر رصد شده اند با پیشنهادهایی با مبالغ بالا به آن بازیکنان، آن بازیکنان را به خدمت می گیرند. مدیر تیم الف با مرور تجربیات گذشته متوجه می شود که در پایان هر فصل “همین آش است و همین کاسه”! به عبارتی، تیم الف تبدیل شده است به محل معرفی بازیکنان شاخص به تیم های ثروتمند. مدیر کلافه است، به سراغ دارنده تیم می رود تا بودجه تیم را زیاد کند؛ اما او موافقت نمی کند و می گوید همین تیم متوسط را با بازیکنان جدیدی که کمیته استعداد یابی معرفی می کند وارد فصل جدید کند.
? حال بیایید در نظر بگیریم که مدیر تیم بیلی نام دارد که مدیر تیم بیسبال اکلند است. وی در دنیای واقعی و رقابتی ورزش و بازار رقابتی آمریکا حضور دارد و بایستی تیم خود را برای فصل بعد ببندد. تجربه های پیشین با کمیته استعدادیابی تیم خودش دیگر او را قانع نمی کند. او نیاز به مدلی جدید برای تصمیم گیری دارد.
?ژوزف شومپیتر، اقتصاددان نهادگرای برجسته و پدر کارآفرینی، “تخریب خلاق” را موتور محرکه رشد و توسعه اقتصادی می نامد. تخریب خلاق از نظر شومپیتر عبارت است از تحول پیوسته ساختارهای اقتصادی از درون جهت نابودی ساختار کهنه و ایجاد ساختار جدید. تغییر، پدیده ثابت در تخریب خلاق است؛ کارآفرینی و رقابت نیز سوخت تخریب خلاقند.
?حوزه اقتصاد(مالی) رفتاری که در قرن ۲۱ دو نوبلیست به خود دیده است نشان می دهد که تصمیم گیری انسانها از سوگیری های مختلفی چون قاعده های خودساخته، عادات و شهودهای شخصی متاثر می شود. راه حل غلبه، استفاده از تخریب خلاق در حوزه تصمیم گیری است.
?بیلی، مدیر تیم بیسبال اکلند، به طور اتفاقی با جوانی به نام پاول آشنا می شود که اقتصاد خوانده دانشگاه هاروارد است. او به بیلی کمک می کند که پی به سوگیری های تصمیم گیری های کمیته استعدادیابی تیم خود ببرد. بیلی با شواهد ارائه شده قانع می شود و از پاول راه حل می خواهد. پاول راه حلی تحلیلی و مبتنی بر شواهد را پیشنهاد می دهد (سابرمتریک) که خلاف روش کهنه کمیته استعدادیابی است. به مانند هر تغییری، اعضای کمیته کارایی این را روش را تایید نمی کنند؛ اما بیلی تصمیم خود را می گیرد. به تخریب خلاق پاول باور پیدا می کند و بازیکنانی را که او معرفی می کند، علیرغم مخالفت جدی کمیته استعدادیابی، به خدمت می گیرد. نتیجه، موفقیت های چشم گیر تیم اوکلند است؛ تیمی که کمترین پرداخت را به بازیکنان داشت! (برای اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب و فیلم Moneyball مراجعه کنید).
?غلبه بر رکود، تورم و سایر ابرچالش های کشور با شیوه های تفکر قدیمی در حوزه تصمیم گیری حل نخواهند شد؛ چنانکه چالش تورم به دفعات در یک قرن اخیر دامنگیر کشور شده است. تغییر در شیوه های تفکر و تصمیم گیری، راه حل تبدیل چالش ها به فرصت هاست.
@EmadibaygiGleam
@DrEmadiBaygi