مجتبی عمادی

نخل گیاه عجیبی است: واحد شمارش آن نفر است، در شانزده سالگی بالغ می شود، در جنوب محصولات متنوعی از آن می گیرند، برکت و ممر درآمد خانوارها در جنوب است، آورده اند که عاشق می شود، بارها از آن و میوه اش در قرآن ذکر شده است و میوه اش (خرما) خواص فراوان دارد.

گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم?

ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد?

در هر حال این درخت پر ثمر را هنگامیکه می خواهند قطع کنند، می گویند بکشش؛ از جمله معدود درختانی است که سرش (میریستم- عامل رشد و حیات گیاه)، نقطه آسیب پذیرش است: هر عاملی به آن آسیب بزند، موجب خشک شدن نخلی افراشته خواهد شد؛ تفاوت نمی کند که چقدر ریشه در خاک دارد؛ نخل انگار مرگ مغزی می شود.

رطب شیرین و دست از نخل کوتاه?

زلال اندر میان و تشنه محروم?

حال امروز نخل های جنوب خوب نیست، در خوزستان شوری آب و خشک سالی در کشور آنها را به مرگ مغزی دچار کرده است؛ به یاد بیاوریم که آنها به ما شباهت دارند، اما چون حساس ترند زودتر می روند.
غلبه بر ابر چالش های امروز کشور توسط تصمیم های فردی، بخشی، جزیره ای غیر ممکن است، شاید در بهترین حالت مسکن هایی برای تخفیف درد های سنگین باشند.

رشد و توسعه اقتصادی که با افزایش رفاه همراه باشد به برنامه ای جامع، هدفمند، فراگیر، مرحله ای، شفاف، پویا و واقع بینانه نیاز دارد که توسط کارشناسان واقعی و متخصص اقتصاد-مالی، جامعه شناسی، مدیریت و حقوق تهیه شود و بی کم و کاست توسط دولت (ها) اجرا شود و در طی مراحل اجرا با نظارت لازم، بازنگری و اصلاحات مورد نیاز در آن به انجام رسد. ابر چالش ها به یکدیگر پیوسته اند، مثل عضو های بدن، پس حل آنها به صورت موردی غیر ممکن است.

نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید?

که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست?

هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت?

دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست?

ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده?

وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست?

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند?

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار?

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی?