به دانستن تاریخ آموزش عمومی و آموزش عالی ایران به شدت نیاز داریم!
مجتبی عمادی
?وقایع جالبی اخیرا برایم رخ داده است: با دوستی در مورد چاپ مقالات جدیدم در مجله‌های با دسترسی باز و تخفیف کامل هزینه آنها از سوی مجله‌های مربوط صحبت می‌کردم که با نکته‌سنجی گفت چنانکه برخی مجله‌ها به علت تحریم‌ها برخورد غیرعلمی داشتند و نوشته بودی، این موضوع را هم منصفانه است که در کانال گلیم بنویسی؛ دوستی دیگر نوشته یکی از اعضای هیئت علمی را برایم فرستاده بود که در آن به ارتقاء مرتبه لیلا خاتمی-فرزند رئیس جمهور اسبق محمد خاتمی- به مرتبه استادی در یکی از دانشگاههای آمریکا پرداخته بود و از نبود چنین امکانی برای استخدام و ارتقای مرتبه مهاجرین در دانشگاههای ایران گلایه کرده بود؛ سومی هم حذف تصویر دختران از جلد کتاب ریاضی سوم دبستان، جایگزینی گل به جای قرآن در کتاب درسی دیگری از دوره دبستان و در نهایت با ریش و سبیل شدن مردان در کتابی دیگر از دوره دبستان بود.
?تمامی این وقایع چه در سطح شخصی چه در سطح ملی، مربوط به حوزه آموزش عمومی و عالی است. عمر آموزش عمومی و عالی ما در مقایسه با کشورهای ایتالیا، آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا به حدود ۱۵۰ سال قبل و زمان ناصرالدین شاه برمی‌گردد که میرزا حسن رشدیه نخستین مدرسه‌اش را در تبریز باز کرد (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie/1121). البته اولین دانشگاه با تاخیری چند دهه‌ای و دوران پهلوی اول تاسیس شد و عمری کمتر از یک قرن دارد. رشدیه مرارتهای زیادی برای جا انداختن آموزش عمومی در کشور متحمل شد؛ چنانکه تلاشهای به انجام رسیده از دوره تاسیس دارالفنون و مجالس مشروطه بالاخره به تولد دانشگاه تهران انجامید. در هر حال، چنانکه متحجران به مدارس رشدیه حمله می‌کردند و آنها را تخریب می‌کردند و حتی خود او را هم بی نصیب نمی‌گذاشتند چنانکه سروده بود: مرا دوست بی دست و پا خواسته است// پسندم همان را که او خواسته است؛ دانشگاه در ایران هم تاریخ پر فراز و نشیبی دارد به طوریکه کاملا وابسته به دولتها و بدون توجه جدی به بافتار فرهنگی و نیازهای جامعه ایران شکل گرفت و رشد کرد. به مانند بسیاری دیگر از احوالاتمان و توجه تُورِش‌دارمان به تاریخمان که نماد آن باستانگرایی سطحی کوروش و داریوش محور است؛ ندانستن تاریخ معاصر به خصوص در حوزه آموزش عمومی و عالی باعث می‌شود دست به قیاس‌هایی بزنیم که آن طوطی در حکایت بقال و طوطی مولانا کرد:کز چه ای کل با کلان آمیختی//تو مگر از شیشه روغن ریختی. بله، ما هم مدرسه و دانشگاه داریم؛ اما کار پاکان را قیاس از خود مگیر///گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر!
?معلمان آموزش و پرورش را نمی‌دانم تا چه حد از تاریخ آموزش عمومی در ایران می‌دانند؛ اما در آموزش عالی ما نه واحدی در دوران تحصیلی تا دکتری تخصصی گذراندیم و نه در دوره کاری به عنوان عضو هیئت علمی کارگاهی، سمیناری، سخنرانی‌ایی برای این موضوع برگزار می‌شود که شامل همه اعضای هیئت علمی شود. این ندانستن عموم و شاغلان حوزه آموزش موجب عبرت نگرفتن و عدم رپت (رشد، پیشرفت و توسعه) شده است: هركه عبرت گيرد، بينش يابد و هركه بينش يابد فهيم گردد و هركه فهيم شود، دانا گردد (علی ع). به همین دلیل است که به راحتی مدارس و دانشگاههای خود را با نقاط موفق دنیا مقایسه می‌کنیم و گلایه‌مندیم “گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر!”
?علاوه بر تاریخ پر فراز و نشیب آموزش در ایران، اکتساب درآمد در ایران هم به شدت جای تامل دارد. دستکم در پانصد سال اخیر کدام مخترع، کدام خارجی مقیم در ایران، کدام نوآوری، کدام شرکت محصولی تولید کرده است که آن را صادر کرده باشیم؟ که درآمد حاصل از آن موجب تحرک اجتماعی پدیدآورنده‌اش شده باشد؟ بعلاوه، آیا افراد می‌توانستند، دارایی خود را از گزند دست‌درازی پادشاهان قدر قدرت حفظ کنند؟ اگر اروپا و آمریکا، مهاجرپذیر است و مهاجران در شغلهای مختلف به رشد اقتصادی کمک می‌کنند، به آن دلیل است که علاوه بر حق مالکیت، خلاقیت و شایسته سالاری و عبرت گرفتن از اشتباهات در آنجا یک اصل است؛ اما در اینجا ما به صورت تاریخی با نوعی سرمایه‌داری رفاقتی-رانتی-غارتی روبه‌رو بوده‌ایم که قاتل خلاقیت و شایسته‌سالاری است.
?اگر تصاویر کتابهای دانش‌آموزان عوض می‌شود؛ اگر مرحوم مریم میرزاخانی در آمریکا می‌شکفد؛ اگر تورم‌مان افسار‌گسیخته است؛ اگر ارزش پول ملی‌مان به طور مداوم آب می‌رود و بسیاری اگرهای دیگر بدان دلیل است که نه تاریخ می‌خوانیم و نه عبرت می‌گیریم. فایده عبرت گرفتن چنانکه علی ع فرموده است، راه راست، رهیابی و رستگاری است.
?ارزش آموزش نافع و پرورش دهنده‌ی خلاقیت را مرحوم رشدیه می‌دانست که در ۹۰ سالگی هنگامیکه پزشک پس از به هوش آمدنش سفارش کرد حتما باید از تدریس دست بکشد گفت: 《چه بهتر در کلاس بمیرم و پس از مردن، در جایی دفن کنید که شاگردان مدارس پا بر روی گورم بگذارند تا روحم شاد کنند》.