مجتبی عمادی

?برنامه #شوکران (@ShokaranTV) دوشنبه ۲۰ آبان به گفتگوی با آقای دکتر کریم مجتهدی-استاد بازنشسته دانشگاه تهران- در آستانه ۹۰ سالگی اختصاص داشت. او #دانشگاه را آموزش، پژوهش و انعکاس آنها در جامعه می دانست؛ معتقد بود درست آموختن به درست استفاده کردن می انجامد؛ دانشگاهِ بدون فلسفه دانشگاه نیست؛ در آموختن علم بایستی به ریشه ها و اصول آن توجه شود؛ تعجیل در رسیدن به رشد، پیشرفت و توسعه (رپت) در ایران به غرب‌زدگی، تجدد کاذب انجامیده است؛ فاصله میان مدرک و مهارت که حاصل آموختن و تربیت ناموثر در دانشگاه است به بیکاری دانش آموختگان انجامیده است؛ و در نهایت آنکه سرنوشت علوم به یکدیگر متصل است، نامفهوم شدن یکی به نامفهوم شدن دیگری می انجامد، سطحی نگری در یکی به دیگری هم سرایت می کند.
?حال بیاییم آنچه به طور خلاصه ذکر شد را با موشکافی بیشتر مورد ملاحظه قرار دهیم. فلسفه، “تفکر است؛ نقد تفکر است؛ تحلیل تفکر است؛ بازنگری تفکر است.” کدام افراد از دانشگاهها، فلسفه را حذف کردند، علوم انسانی را حذف کردند و دانشگاههای باصفت اما بدون مغز علوم پزشکی را تاسیس کردند؟ دو پزشک، که یکی وزیر بهداشت وقت بود و دیگری وزیر آموزش عالی وقت. ایجاد این دانشگاه با صفت و بدون مغز، به آبشار گسیختگی آموزش عالی و تاسیس دانشگاه های دیگری چون جامع علمی و کاربردی، فنی و حرفه ای، فرهنگیان و … انجامید. به ضرس قاطع می توان گفت که به جز دانش آموختگان دانشگاههای فرهنگیان و علوم پزشکی، دانش آموختگان انواع و اقسام دانشگاه های با صفت و بدون صفت با چالشی به نام بیکاری مواجه اند.
?تاسیس #وزارت_بهداشت_درمان_و_آموزش‌پزشکی نه تنها دانش آموختگان آن وزارتخانه را از تفکر و بازنگری تفکر منفک نمود که به انحراف شدید سلامت به سوی درمان انجامید. وزارتخانه ای را ایجاد نمود که علاوه بر منحصر نمودن آموزش، پژوهش و استخدام نیروهای خود؛ اعطای مجوز کسب و کارهای مربوط را نیز منحصر به نیروهای خود نمود؛ بعلاوه، مصداق کامل #تعارض_منافع گردید. البته #تبعیض در درآمد نیز اصلی پذیرفته شده چونان درماندگی آموخته شده گردید. هزینه هایی که این سوءمدیریت و سود‌شیفتگی برخی از پزشکان بر سر آموزش عالی و جامعه آورده است، با گذر زمان بیشتر و بیشتر آشکار می گردد.
?متاسفانه آشنایی ایرانیان با علم مدرن چنانکه دکتر مجتهدی نیز بر آن تاکید داشت با جنبه های تفننی آن و ظواهری از آن که ایجاد کنجکاوی می کرد، بوده است. به عنوان مثال، “میرزا مَلکَم خان ارمنی مجالس شعبده بازی در خانه اش ترتیب می داد: عکسی را بر دیوار می انداختند که هر بخشی از آن فصلی از سال را نشان می داد؛ این را فرهنگ و پیشرفت علم می دانستند!” بعلاوه نوشته اند هنگامیکه فرستاده ناپلئون به نام ژُبر به پیش عباس میرزا در آذربایجان رفت، عباس میرزا با او درد دل می کند و از او می خواهد تا سحر پیشرفت فرانسه را برای وی بگوید تا او با همان سحر بر عقب ماندگی ایران غلبه کند. البته که هیچ سحری برای پیشرفت وجود ندارد، جز تفکر و بازنگری تفکر در یک اکوسیستم نوآوری مبتنی بر شایسته سالاری.
?چنانکه قبلا نوشته ام، شکل گیری دانشگاه ها به سبک مدرن در دوران پهلوی اول نیز منفک از نیازهای واقعی جامعه ایران و وابسته به بودجه دولت ها بوده است. این انفکاک و وابستگی باعث آن گردید که در دهه شصت شمسی، پزشکان دانشگاه جامع را امری تفننی که بر مسائل واقعی جامعه و مردم استوار نیست بدانند و کاملا بدون توجه به ریشه های علم، کمر همت به تخریب آموزش عالی ببندند.
? “مَلکَم انگلیسی در کتاب تاریخ ایران نوشته در اصفهان به مشاهده کارگرانی پرداخت که مشغول توپ ریزی بودند. می بیند که لوله های توپ همه کج و کوله هستند. از کارگران علت را می پرسد، آنها می گویند مسئولان مملکت گفته اند که تا فردا این تعداد توپ می خواهند.” این موضوع دقیقا مانند آن است که به خانم بارداری بگوییم می خواهیم بچه سه ماهه به دنیا بیایید. بله رپت، به زمان نیاز دارد؛ به سخت کوشی نیاز دارد؛ به اکوسیستم نوآوری نیاز دارد.
?آموزش عالی در ایران البته از دو پدیده دیگر هم به شدت رنج می برد: سوگلی های دانشگاهی و دکترهای القابی. به این دو پدیده در نوشته های بعدی می پردازم.
?در مجموع، غلبه بر ابرچالش های کشور نیازمند تحول در آموزش عالی است؛ تحولی به دور از شتاب‌زدگی و شعار‌زدگی، بر پایه توجه به اصول و ریشه های علم، شایسته سالاری، اصل اکتساب درآمد حاصل از مهارت آموخته شده در دوران تحصیل، و به دور از سوگلی‌گرایی.
@EmadibaygiGleam