محبت يعنی اينكه من واقعاً در باطن به شما علاقه داشته باشم، نه اينكه با شما يك رفتار بيرونی براساس عدالت و يا حتی بر اساس احسان داشته باشم، واقعاً به شما علاقه‌مند باشم

بارها گفته‌ام در اين موارد شما يك جراح بسياربسيار دارای وجدان شغلی، پاك و شريف را در نظر بگيريد. چون فرض گرفتيم كه اين جراح دارای وجدان شغلی و يك انسان بسيار متعالی است، معنايش اين است كه اگر فرزند خود او روی تخت جراحی باشد دقيقاًً همانطور او را جراحی می‌كندكه فرزند ديگری را جراحی می‌كند. اما اگر دقت كنيد همين جراح هم در عين اينكه رفتار بيرونی او با مريض غريبه هيچ تفاوتی نمی‌كند با وقتی كه فرزند خود او مريض او باشد، اما محبت درونی او فرق می‌كند. بالاخره وقتی بچه خودش روی تخت است،
يك حال درونی احساس می‌كند كه اين حال درونی را وقتی كه شخص غريبه روی تخت جراحی اوست، ندارد.
بله وجدان و شرف او به اين است كه نمی‌گذارد اين تفاوت و حالت درونی، در رفتار بيرونی او اثر بگذارد. اما به هر حال درونش فرق می‌كند. تفاوت اين دو مورد در چيست؟ تفاوتشان در اين است كه اين جراح در ناحيه محبت در اين دو مورد فرق می‌كند.
عدالت جراح نسبت به اين دو مريض مثل هم است ولی نسبت به يكی از اين دو مريض يك علاقه‌ای در درون دارد كه نسبت به ديگری اين علاقه را ندارد.
انسان معنوی اين حال را در درون خود می‌ورزد كه يواش‌يواش به همه به چشم فرزند خود بنگرد. به تعبير ديگری (تعبير گاندی) انسان هميشه در مقام اين است كه دايره دوست‌داشتن‌های خودش را گسترش دهد و نه دايره عدالت و احسان ورزيدن خود را كه البته اينها هم دو امر مهم‌اند، مهم دايره دوست‌داشتنی است كه امری است درونی،
اين را دائماً گسترش دهد و تعداد كسانی را كه محل تعلق محبت باطنی او قرار می‌گيرند، افزايش دهد.
اين كاری است كه انسان‌های معنوی هميشه می‌كنند و به همين مقدار كه در اين جهت موفق است، در درون خود احساس آرامش بيشتر، شادی بيشتر و اميد بيشتر می‌كند. اين نكته بسيار بسيار مهمی است.
مصطفی ملکیان- خداوندگار عشق
@EmadibaygiGleam