روزنامه دنیای اقتصاد – شماره ۳۸۶۹ تاریخ چاپ:۱۳۹۵/۰۷/۰۱ بازدید:۴۸۹بار کد خبر: DEN-1069693

نت پریتچت

استاد دانشگاه هاروارد

افزایش سال‌های تحصیل دانش‌آموزان در بسیاری از کشورهای فقیر به یادگیری یا دستاوردهای ملموسی منجر نشده است. این وضعیت نامناسب به علت فساد سیستمی و انگیزه‌های ضعیف در سیستم‌های آموزشی از بالا به پایین در سراسر جهان پدید می‌آید. (سیستم بالا به پایین سیستمی است که در آن یک واحد متمرکز در خصوص دروس و محتوای آنها تصمیم‌گیری می‌کند و سیگنال‌های بازار تاثیری بر دروس ندارند).

ابتدا می‌خواهم از مثالی برای درک چگونگی تشکیل سیستم‌های آموزشی استفاده کنم: سیستم عنکبوتی و سیستم ستاره دریایی. در سیستم عنکبوتی، عنکبوت به‌عنوان مغز متفکر سیستم شناخته می‌شود. این موجود تمامی منابع را در اختیار دارد و با مغز خود اطلاعات را دریافت و از آنها در حفظ و نگهداری سیستم تار استفاده می‌کند و هرگونه کاستی در سیستم توسط عنکبوت رفع می‌شود. این تشبیه خوبی برای یک سیستم بالا به پایین است.

اما ستاره دریایی یک موجود بدون مغز متمرکز است و اعصاب وی در سراسر بدن این موجود متصل و پراکنده است. ستاره دریایی حرکت می‌کند چون هر جزء از آن پیام‌های حرکتی ارسال می‌کنند. اگر یک جزء از اعصاب این موجود سیگنالی مبتنی بر وجود غذا دریافت کند، نوعی کشش در آن عضو ایجاد می‌شود و چنانچه کشش سمت مقابل بیشتر نباشد، حرکت بر اساس سیگنال همان عضو انجام می‌شود.

مثال ستاره دریایی یک استعاره از یک سیستم غیر متمرکز است که در آن واحد‌های فردی در پاسخ به شرایط موضعی واکنش نشان می‌دهند. نکته جالب در خصوص یک ستاره دریایی این است که اگر شما یک ستاره دریایی را به ۵ قسمت تقسیم کنید، شما ۵ ستاره دریایی خواهید داشت اما خطر یک عنکبوت آنجا است که زمانی که عنکبوت می‌میرد، کل سیستم سقوط می‌کند. مشکل دیگر سیستم عنکبوتی این است که وابسته به یک نقطه مرکزی است.

جالب اینکه در تاریخ آموزش، سیستم‌های عنکبوتی با دو مساله همزمان مواجه بوده‌اند و بسیاری از افراد به تنها یکی توجه کرده‌اند. یکی از مزیت‌های سیستم‌های عنکبوتی سیستم پشتیبانی مناسب آنهاست. چنانچه شما بخواهید سیستمی را طراحی کنید که افراد در مناطق اندیشه نکنند، کافی است مثلا در مجموعه جزایر اندونزی صدها هزار مدرسه ایجاد کنید و سپس همگی آنها را مجبور کنید که از سیستم آموزشی یکسانی که طراحی شده است، تبعیت کنند. همچنین کنترل کردن چنین سیستمی به‌دلیل یکپارچه بودن آن ساده است؛ به‌نحوی‌که یک دولت مرکزی به راحتی می‌تواند تمامی تصمیمات کلیدی را گرفته و آن سیستم را کنترل کند، اما در اینجا می‌خواهم از برخی مشاهداتم در زمینه آموزش بگویم. بنده سال‌ها به‌عنوان اقتصاددان آموزش در بانک جهانی فعالیت کرده‌ام. یکی از تجربیات من در این مدت این بود که اغلب معلمان در هند با آنچه می‌باید باشند، تفاوت چشمگیر داشتند.

افرادی که به رانت سیاسی دسترسی داشتند، این مشاغل را در اختیار می‌گرفتند و متاسفانه حتی گاهی افراد انتخاب شده، به‌صورت پیمانکاری شغل را به افراد دیگری واگذار می‌کردند. اما در مصر شرایط متفاوت بود و برای اینکه یک دبیر انتخاب شود باید از آزمون‌های سختی عبور کند. در این شرایط آنچه در کلاس درس مشاهده کردم، آماده‌سازی دانش‌آموزان برای امتحان بود، یعنی اینکه معلم به دانش‌آموزان می‌گفت چگونه بیاموزند که امتحان را بگذرانند و این با آموزش واقعی تفاوت چشمگیر داشت. در مواردی شرایط بدتر بود؛ به‌نحوی‌که معلمان در طول روز در واقع برای کار بعدازظهر خود بازاریابی می‌کردند و می‌گفتند باید مواردی را به شما بیاموزم تا بتوانید از عهده امتحان بر بیایید. در واقع آن‌ها نیاز برای امتحان را پوشش می‌دادند و از دیگر سو اشتیاق بسیاری از سوی خانواده‌ها برای ثبت‌نام دانش‌آموزان در مدارس وجود داشت. نگاهی به آمارهای آموزش نشان می‌دهد که نسبت به دهه ۵۰ میلادی تحصیلات نیروی کار در بسیاری از کشورها سه برابر شده است. اما دانش مربوط به کار در این کشورها سه برابر نشده است و این به‌دلیل شیوه‌های نامناسب نظام‌های آموزشی در بسیاری از این کشورهاست.

به طور خلاصه علل و پیامدهای ناکارآیی آموزش در کشورهای فقیر را می‌توان در ۵ عنوان بیان کرد. (هر یک از عناوین یک فصل از کتابی با عنوان «آموزش در کشورهای فقیر» است).

۱- سطح آموزش در بسیاری از کشورهای فقیر پایین است.

۲- افزایش سال‌های تحصیل لزوما مشکل آموزش را حل نمی‌کند.

۳- افزایش تعداد تحصیل‌کرده‌ها فقط اندکی بهبود ایجاد می‌کند.

۴- افزایش بیش از اندازه ورودی می‌تواند حتی تاثیرات منفی داشته باشد.

۵- سیستم‌های آموزشی حاضر مبتنی بر روشهای سنتی قرن ۱۹ و ۲۰ هستند و برای نیازهای مدرن قرن ۲۱ طراحی نشده‌اند.