در اروپا چون رشته اقتصاد مالی و ریاضیات کاربردی خیلی به هم تنیده بودند (بر خلاف آمریکا که فاینانس بیش‌تر از سنت حسابداری و مدیریت مالی می‌آید و بعد به سمت اقتصاد کشیده شده است) سر و کار زیادی با دانش‌کده‌های ریاضی و ریاضی‌دان‌های کشورهای مختلف داشتیم. درصد قابل توجهی از کسانی که من در دوره دکترا با آن‌ها درس داشتم یا پای سمینارها و کارگاه‌های‌شان نشستم دکترای ریاضیات (در شاخه‌‌هایی مثل فرآیند تصادفی، نظریه کنترل، آمار، حسابان تصادفی، و معادلات مشتقات جزیی) داشتند.

هم در سنت آلمانی‌زبان‌ها و هم در فرانسه بخش مهمی از رشته ریاضی در قالب عناوینی مثل «مهندسی ریاضیات» یا «ریاضیات صنعتی» یا امثال ارائه می‌شود و دانش‌جویان ریاضیات می‌دانند که قرار است برای حل مسایل دنیای واقع تربیت شوند. برای چنین هدفی معمولا ریاضی و یک رشته دیگر با هم ترکیب می‌شوند و دانش‌جویان در یک رشته ترکیبی تحصیل می‌کنند: اقتصاد و ریاضیات، بیمه و ریاضیات، زیست‌شناسی و ریاضیات، مدیریت و ریاضیات و امثال آن.

کسانی که از چنین دوره‌هایی بیرون می‌آیند چون بنیه مدل‌سازی و تفکر انتزاعی و قدرت حل مساله قوی‌تری به نسبت سایرین دارند و به جعبه ابزار قوی مجهز هستند ، وقتی وارد حوزه‌‌های کاربردی‌تری می‌شوند می‌توانند به سرعت و در زمینه‌های مختلفی فعالیت کنند (البته به شرطی که روحیه انتزاع را از خود دور کنند). مثالش ریاضی‌دان‌هایی است که صفحه‌ شخصی‌‌شان می‌گوید این شخص کارهای مهمی در زمینه «محیط‌زیست، نظام مالی، بیمه، مهندسی پزشکی و حمل و نقل» دارد.

یکی از آرزوهای من در مورد ایران این است که همانند سوییس و کشورهای مثل آن، ببینیم که یک استاد و ریاضی‌دان برجسته ایرانی فرد قدرت‌مند و ثروت‌مندی است که علاوه بر پژوهش‌های جدی نظری، دروس کاربردی هم ارائه می‌کند، کتاب‌‌هایی می‌نویسد که در تیراژ بالا در صنعت خوانده می‌شود، صنایع مختلفی از بیمه گرفته تا انرژی و کشاورزی از او مشورت‌های تخصصی رده بالا می‌گیرند و مثلا عضو نهادهای مهمی مثل کمیته‌های ملی نظارت بر بانک‌ها و بیمه‌ها است. چنین ریاضی‌دانی زمانی ظهور می‌کند که صنعت ما به تجزیه و تحلیل «اعداد» و «الگوها» برای «بهینه کردن» رفتارش نیاز جدی داشته باشد.

می‌دانم که عده‌ای از دوستان ریاضی‌‌دان هم‌نسل و جوان‌تر ما بیش از ده سال است که به این سمت حرکت کرده‌اند و همکاری‌های مختلف موفقی را با صنایعی مثل نفت و بیمه و فناوری اطلاعات برقرار کرده‌اند. ولی تصورم این است که یک دانش‌‌‌آموز جوان موقع انتخاب رشته هنوز به تعداد کافی الگوی موفق از چنین شخصیتی – از آن نوعی که مثلا می تواند در بین استادان مشهور عمران، رایانه، حقوق، اقتصاد یا ژنتیک ببیند – را در رشته ریاضیات نمی‌بیند. وقتی این الگوهای در دانش‌کده‌های علوم پایه زیاد شوند، جوان‌ها می‌دانند که همه راه‌های موفقیت شغلی و ثروت از مسیر شارلاتان‌بازی و کاسب‌کاری و رانت‌خواری نمی‌گذرد و راه‌های دیگری هم هست که از مسیر تحصیل در رشته‌‌‌های پایه‌ای و سخت و عمیق می‌گذرد. ظهور و الگوشدن ریاضی‌دان و فیزیک‌دان ثروت‌مند نقطه‌ای است که دوگانه قدیمی «علم به‌تر است یا ثروت» را می‌شکند و به جامعه می‌آموزد که «ثروت می‌تواند از مسیر به کارگیری انتزاعی‌ترین علوم» هم خلق شود. حامد قدوسی. یک فنجان چای داغ.

@EmadibaygiGleam